نشانههای حتمی: از جعفر صادق نقل شدهاست: پیش از قیام قائم پنج علامت حتمی است: یمانی، سفیانی، صیحه آسمانی، کشتهشدن نفس زکیه، و فرورفتن سرزمین بیداء.خروج سفیانی: خروج سفیانی بهباور شیعه، سفیانی از نسل ابوسفیان است و در نهایت بهدست حجت بن حسن شکست خورده و کشته میشود. از علی بن حسین زینالعابدین (امام چهارم شیعیان) نقل شده: «امر قائم از سوی خداوند حتمی است، و امر سفیانی نیز از جانب خداوند قطعی است. قائم ظهور نمیکند مگر پس از آمدن سفیانی.» خروج یمانی: سید یمانی خروج یمانی (احتمالاً در ماه رجب) که به پشتیبانی از اهل بیت علیه سفیانی قیام میکند و مردم را به حق و عدل فرامیخواند. این سپاه در عراق با سپاهی که از خراسان آمده متحد میشوند. صیحه آسمانی: صیحه آسمانی صدای آسمانی در ماه رمضان (احتمالاً سحرگاه بیستوسوم). که صدای جبرئیل و در حمایت از اهل بیت محمد است. بهگونهای که هر کس در هر کجای زمین، آن را خواهد شنید و معنی آن را به زبان خود خواهد فهمید. احتمالاً در همان روز صدایی دیگر شنیده میشود که از طرف شیطان و در حمایت از سفیانی است، که سبب تردید مردم میشود. کشته شدن نفس زکیه: کشتهشدن نفس زکیه (انسان بیگناه) در خانه خدا (مسجدالحرام) و بین حجرالاسود و مقام ابراهیم. احتمالاً در ۲۵ ذیالحجه. احتمالاً همزمان با کشته شدن این فرد پسرعمو و دخترعموی او هم در شهر مدینه کشته میشوند و جنازه آنها را جلوی درب مسجد محمد یا مسجدالنبی آویزان میکنند.فرورفتن لشکر سفیانی در سرزمین بیدافرورفتن لشکری که سفیانی به عربستان فرستاده در بیابانی به نام بیدا که بین مکه و مدینه واقع شدهاست. علی بن ابیطالب در آیهٔ ذیل (به عربی: وَلَوْ تَرَی إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ) میگوید: «کمی پیش از قیام مهدی، سفیانی خروج میکند؛ سپس بهاندازه دوران حاملگی یک زن که نزدیک به ۹ ماه است حکومت میکند. لشکریان او وارد مدینه میشوند تااینکه به بیداء میرسند و خداوند آنان را در زمین فرومیبرد.»پدیدار شدن کف دست در آسمان تصویر ارسالی تلسکوپ فضایی چاندرا در روایتی منسوب به علی بن ابی طالب دربارهٔ حوادث مرتبط با صیحه آسمانی آمده: .آنگاه امور مردم هرگز اصلاح نمیشود، و هرگز نمیتوانند در اطراف یک محور گرد آیند، تا هنگامی که منادی از آسمان بانگ بر میآورد که به سوی فلانی بشتابید و از او دور نشوید، سپس کف دستی در آسمان ظاهر میشود، و به سوی او اشاره میکند. در پی انتشار عکسی از یک سحابی که توسط تلسکوپ فضایی چاندرا به ثبت رسیده و شباهت آن سحابی به دست یک انسان، وبگاههایی مانند شیعه نیوز و وبگاه موعود ادعا کردند که این پدیده میتواند همان نشانهای باشد که در روایات اسلامی به آن اشاره شدهاست.
محمّد بن حسن عسکری معروف به حُجَّتِ بنِ الْحَسَن (به عربی: محمّد بنِ الْحسنِ الْعَسکَری؛ زادهٔ ۱۵ شعبان ۲۵۵ یا ۲۵۶ هجری قمری در سامَرّا)، بنابر اعتقادِ شیعیان دوازدهامامی، دوازدهمین و آخرین امام و همان مهدی موعود است. او فرزند حسن بن علی عسکری، امام یازدهم شیعیان، و همچون پیامبر اسلام نامش محمد و کنیهاش ابوالقاسم است. «امام زمان»، «صاحبُ اَّمان»، «ولیِّ عصر»، «قائم آل محمد» و «مَهدی موعود» از القاب مشهور اوست. در باور کنونیِ شیعهٔ دوازده امامی، حجّت بن حسن در نیمهٔ شعبان سال ۲۵۵ یا ۲۵۶ ه.ق در سامرّا به دنیا آمد؛[۹][۱۰][۱۱] او در پنج سالگی و پس از وفات پدرش به امامت رسید. پس از وفات حسن عسکری، مهدی تنها از طریقِ چهار سفیر یا نایب با شیعیان تماس میگرفت. البته بررسیهای تاریخی نشان میدهد که از آغاز، تعداد وکلا محدود به چهار تن نبوده و اصطلاح نیابتِ خاص در قرنهای چهارم و پنجم هجری توسط علمای شیعه مانند شیخ طوسی و برای تبیینِ غیبت صغری ایجاد شدهاست.[۱۲][۱۳][۱۴] پس از یک دورهٔ هفتاد ساله — موسوم به غیبت صغری — و با مرگ علی بن محمد سَمَری، چهارمین نایب امام دوازدهم شیعه، بار دیگر حیرت شیعیان را فراگرفت. آنها در نهایت در سدهٔ پنجم به تبیینی عقلی در کلامِ شیعه از غیبتِ امام دست یافتند.[۱۵] بهباور شیعیان، پس از دوران سفرا، شیعیان با مهدی بهطور مستقیم در ارتباط نیستند و این دوران را اصطلاحاً غیبت کبری مینامند. پس از پایان دورهٔ غیبت، وی با عنوان مهدی قیام خواهد کرد و او کسی خواهد بود که توسط وی حق و عدالت بار دیگر به پیروزی خواهد رسید.[۱۶] محمد بن حسن Mahdi.svg نقش امام دوازدهم شیعه نام محمد بن حسن کنیه ابوالقاسم، احمد و …[۱] لقب(ها) حُجَّت، مَهْدی، قائِم، بَقیَّةُالله، حُجَّةُالله، صاحِبُاَّمان، اَلْمُنتَظَر، غائِب، صاحِبُالْاَمر، وَلیِّ عَصر، مَنصور، مُنتَقِم و …[۲] زادروز (۱۱۵۰ سال)نیمهٔ شعبان سال ۲۵۵ یا ۲۵۶ هجری قمری برابر با ۸۶۹ میلادی[۳][۴] و برابر با دوشنبه، ۸ مرداد ۲۴۸ شمسی (سال کبیسه) زادگاه سامرا[۵] پدر حسن عسکری مادر نرجس خاتون یا صقیل طول عمر پیش از امامت: ۲۵۵ یا ۲۵۶(قمری) –۲۶۰ ه.ق (به اعتقاد شیعهٔ دوازده امامی) [۶] دوران امامت: غیبت صغری، ۶۹ سال: ۲۶۰–۳۲۹ ه.ق (به اعتقاد شیعهٔ دوازده امامی)[۷] غیبت کبری، از سال ۳۲۹ ه.ق تاکنون (به اعتقاد شیعهٔ دوازده امامی)[۸] الــلــه محمد • علی • فاطمه • حسن • حسین سجاد • باقر • صادق کاظم • رضا • جواد • هادی عسکری • مهدی پس از مرگ حسن عسکری، امام یازدهم شیعیان، در سال ۲۶۰ ه.ق و سن ۲۸ سالگی،[۱۷] از آنجا که حسن عسکری برخلاف سایر امامان شیعه — که در زمان حیاتشان جانشین بعدی را تعیین کرده بودند — بهطور علنی جانشینی برای خود برجای نگذاشته بود، بحرانِ فکری و اعتقادیِ بزرگی در میان پیروانِ امام شیعه بهوجود آمد.[۱۸] در این دوران که به «سالهای حیرت» موسوم است، شیعیان به فرقههای متعددی منشعب شدند. عدهای از شیعیان اعتقاد داشتند که از حسن عسکری فرزندی باقی نماندهاست[۱۹] یا این فرزند در گذشتهاست؛[۲۰] بسیاری از شیعیان امامت جعفر برادر حسن عسکری را پذیرفتند و گروههایی نیز متوجه فرزندان و نوادگان امامانِ نهم و دهم شیعه شدند. اما اصحابی از حسن عسکری چنین گفتند که «وی پسری داشته که جانشینی مشروع برای امامت است». طبق گفتهٔ این اصحاب مانند عثمان بن سعید، نایب و وصی حسن عسکری، این پسر مخفی نگاه داشته شده بود، چرا که ترس آن میرفت که توسط دولت دستگیر شود و به قتل برسد.[۲۱] دیدگاه این گروه که در ابتدا دیدگاهِ اقلیتِ شیعه بود، بهمرور به دیدگاه تمامیِ شیعیانِ امامی تبدیل شد که شیعیانِ دوازده امامیِ فعلی هستند.[۲۲] از دیدگاه رایج تاریخی، باور به دوازده امام و اینکه امام دوازدهم همان مهدی موعود است بهطور تدریجی در میان شیعیان تکامل یافت.[۲۳][۲۴][۲۵] در مقابل جاسم حسین میگوید طبق شواهد احادیثی مبنی بر آنکه امام دوازدهم همان قائم موعود خواهد بود پیش از وفاتِ حسن عسکری در سال ۲۶۰ ه.ق مطرح بودهاست.[۲۶] بهنظر میرسد مدتی طول کشید تا این نظریه به صورتبندیِ نهاییِ خود برسد و پس از آن هم توجیهها و تبیینهای دینی گستردهای در موردش ارائه شد.[۲۷] شیعیان با دو رویکردِ حدیثی و کلامی به تبیین نظریهٔ غیبت برخاستند.[۲۸] کلینی (و. ۳۲۹ ه.ق/۹۴۱ م). در احادیثِ بابِ غیبتِ کتاب اصول کافی — که در خلال دورهٔ سفرا (موسوم به غیبت صغری) گرد آورد — به موضوع غیبت و علت آن پرداخت.[۲۹] بهخصوص نعمانی در کتاب الغیبة به تبیین نظریهٔ غیبت از طریق احادیث پرداخت و او برای نخستین بار اصطلاحاتِ «غیبت صغری» و «غیبت کبری» را به کار برد.[۳۰] پس از وی ابن بابویه (و. ۹۹۱–۹۹۲) در کتاب کمال الدّین در خصوص گردآوریِ احادیثِ مربوط به امام دوازدهم و غیبت وی کوشید.[۳۱] از دیگر سو، متخصصانِ علم کلام از جمله شیخ مفید (و. ۴۱۳ ه.ق/۱۰۲۳ م). و شاگردانش بخصوص سید مرتضی (۱۰۴۴–۱۰۴۵) به تدوین نظریاتِ کلامیِ امامت، جهتِ تبیینِ ضرورتِ وجودِ امامِ زنده در شرایط غیبت پرداختند.[۳۲] اعتقاد به امام غایب، برکات متعددی برای شیعیانِ تحت آزار و ستم داشت. از آنجا که امام غایب پتانسیلِ تهدیدِ کمتری نسبت به یک امام حاضر داشت تنشها با حاکمان سنیمذهب کاهش یافت. اعتقاد به ظهورِ امام غایب باعث شد که انتظار بتواند جایگزینِ چالشِ مستمرِ نظام یِ حاکم شود. امام غایب عامل وحدتِ شیعیانی شد که پیش از آن، هر گروهشان، دور یکی از امامانِ حاضر گرد میآمدند و دچار انشقاق شده بودند.[۳۳] بهعلاوه اعتقاد به ظهورِ امام غایب — بهعنوان مهدی — شیعیان را در تحملِ شرایطِ دشوار یاری نموده و به آنها امیدِ آیندهای سرشار از دادگری دادهاست.[۳۴]
تاریخچه :مفهوم شیطان در طول قرنها مورد مکاشفه قرار گرفتهاست. شاید بتوان تاریخچه شیطانپرستی را به قرون اولیه پیدایش آدمی نسبت داد. شیطان به کسی گفته میشود که باعث شیطنت شود و شیطنت یعنی تحریک کردن برای انجام عملی نادرست و طبق آیات قرآن در آیه ۳۶ سوره بقره شیطان (که در چند آیه قبل ابلیس را شیطان معرفی کرد) موجب لغزش آدم و حوا شد؛ پس شیطان از ابتدای آفرینش انسان وجود داشته و تنها به ابلیس منتهی نمیشود و هر کسی را که با عث لغزش شود را شیطان میگویند. طبق گفتههای عرفان شاه ویسی محقق شیطانپرستی به زمان ابراهیم بر میگردد{کتاب اثبات دجالیان نوشته عرفان شاه ویسی} موضوعی که امروزه دربارهٔ شیطانپرستی قدیمی وجود دارد و در برخی کتابها دیده میشود به این مطلب برمیگردد که اصولاً شیطان را کلیسا به وجود آورد تا تمام بدیها و پلیدیها را به آن نسبت دهد تا به نوعی هم خدمتی به بشریت کرده باشد و گناهان را از خود دور کند و جادوگران را نیز که در قرون وسطا از قدرت زیادی برخوردار بودند با عنوان جادوگران سیاه به عنوان پیروان شیطان معرفی کند تا هم گناهان را دفع کند و هم قدرت جادوگران را کم کند. انواع و رویکردهای شیطانپرستی شیطانپرستی فلسفی این نوع گرایش عبارت است از اینکه محور و مرکز عالم انسان است. این شاخه از شیطانپرستی به پایهگذاری این فرقه به آنتوان لاوی نسبت داده میشود. او کسی بود که کلیسای شیطان را تأسیس کرد (اولین سازمانی که از لغت شیطانپرستی فلسفی استفاده نمود) در نظر شیطان پرستان فلسفی، محور و مرکزیت عالم هستی، خود انسان است، و بزرگترین آرزو و شرط رستگاری این نوع از شیطان پرستان برتری و ترفیع ایشان نسبت به دیگران است. شیطان پرستان فلسفی عموماً خدایی برای پرستش قائل نمیدانند و به زندگی غیر مادی بعد از مرگ نیز عقیدهای ندارند. به هرحال زندگی این گروه از شیطان پرستان عاری از روحیه مذهبی و معنویت نیز نیست. در نظر شیطان پرستان فلسفی، هر شخص خدای خودش است. آنها با تکیه بر عقاید انسانی وابسته به دنیا، مطالب مربوط به فلسفه عقلانی را عبث میشمارند و به آنها به دید ترس از مسائل ماوراءالطبیعی مینگرند و تنها به وسیله آن، یک زندگی عقیم و تنها بر مبنای «جهان واقعی» را تشکیل میدهند. بهطور شفافی، آموزههای شیطان پرستان فلسفی قدمتی بیشتر از کلیسای لاوی دارد. اگر چه این تصوری از شیطان است، ولی با موقعیت واقعی او تقابل دارد چرا که این تعالیم از آموزههای یهودی-مسیحی نشئات گرفتهاست و شیطان را به دلیل خصوصیاتش پلید نگاشتهاست.شیطانپرستی لاویی : شیطانپرستی لاویی این نوع از شیطانپرستی بر مبنای فلسفهٔ آنتوان لاوی که در کتاب انجیل شیطان تشکیل شدهاست. لاوی مؤسس کلیسای شیطان بود و تحت تأثیر نوشتههای نیچه، آلیستر کرالی، این رند، مارکی دو ساد، ویندهام لویس، چار داروین، آمبروس بیرس، مارک توین و بسیاری دیگر بودهاست. شیطان در نظر لاوی موجودی مثبت بوده در حالی که تعالیم خداجویانه کلیساها را مورد تمسخر قرار داده و به مسائل جهان مادی نیز اعتنایی ندارد. یک شیطانپرست لاویی، خود را خدای خود میداند، آیین مذهبی این گروه از شیطان پرستان بیشتر شبیه به فلسفه میجیک کراولی با دیدی جلو برنده به سمت شیطانپرستی است. یک شیطانپرست لاویی مدعی آن است که کسانی که خودشان را با شیطانپرستی هم ردیف میدانند باید به طرز فکر گروهی خواص وفادار نباشند و آنها را از لحاظ اخلاقی قبول نداشته باشند؛ و در ازای آن گرایشهای انفرادی داشته باشند و من تبع باید بهطور دائمی یک سر و گردن بالاتر از کسانی باشند که خود را از لحاظ اخلاقی، قوی میدانند و در بشر دوستی خود، بدون تأمل عمل کنند.شیطانپرستی دینی این نوع شیطانپرستی شبیه شیطانپرستی آنتون لاوی است اما با این تفاوت که در این نوع شیطان گونهای جنبه خدایی و متافیزیکی دارد و این جنبه برداشته شده از ادیان ابراهیمی، افسانهها، آیینهای متفاوت یا صرفاً ساخته شده ذهن پیروان آن میباشد.شرپرستان: این فرقه از شیطان پرستان، به دوران تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا مربوط میشوند. این نوع شیطان پرستان معمولاً متهم به اعمالی از قبیل «خوردن نوزادان»، «کشتن گوسفندان»، «قربانی کردن دختران باکره» و «نفرت از مسیحیان» هستند. این طرز فکر در کتاب «مالوس مالیفیکاروم» دستهبندی شدهاست.]کتابی که در دوران تفتیش عقاید توسط کلیسا (۱۴۹۰) تألیف شد و در واقع هرگز بهطور رسمی مورد استفاده قرار نگرفت، کتاب حاوی مطالبی از جنگیری و جادوگری و مطالبی از این دست است. ترجمه لغوی نام کتاب پتک جادوگران است. فلسفه شیطانی شیطان در ۹ جمله شیطانی منسب به لاوی خلاصه میشود: شیطان میگوید دست و دلبازی کردن به جای خساست. شیطان میگوید زندگی حیاتی به جای نقشه خیالی و موهومی . شیطان میگوید دانش معصوم به جای فریب دادن ریاکارانه خود. شیطان میگوید محبت کردن به کسانی که لیاقت آن را دارند به جای عشق ورزیدن به نمک نشناسان. شیطان میگوید انتقام و خونخواهی کردن به جای برگرداندن صورت. (اشاره به تعالیم مسیحیت که میگوید هرگاه برادری به تو سیلی زد، آن طرف صورتت را جلو بیاور تا ضربهای به طرف دیگر بزند) شیطان میگوید مسئولیت پذیری در مقابل مسئولیت پذیران به جای نگران بودن خونآشامهای غیر مادی شیطان میگوید انسان مانند دیگر حیوانات است، گاهی بهتر ولی اغلب بدتر از آنهایی است که روی چهار پا راه میروند، به دلیل آنکه انسان دارای خدای و پیشرفتهای روشنفکرانه، او را پستترین حیوانات ساختهاست. شیطان تمام آن چیزهایی که گناه شناخته میشوند را ارائه میدهد، چون که تمام آنها به یک لذت و خشنودی فیزیکی، روانی یا احساسی منجر میشوند. شیطان بهترین دوست کلیساست چرا که در میان تمام این سالها وجود شیطان دلیل ماندگاری کلیساها است.و ر مقایسه با این جملات، لاوی ۹ گناه شیطانی را نیز نام بردهاست : حماقت، ادعا و تظاهر، نفس گرایی (انتظار بازپس گرفتن از دیگران، آنچه به آنها دادهاید)، خود را فریب دادن، پیروی از رسوم و عقاید دیگران، روشن بینی ناکافی، فراموش کردن ارتدکسی گذشته (بهطور مثال، قبول کردن چیزی قدیمی در بستهبندی جدید، به عنوان نو)، غرور و افتخار بیحاصل (مانند غروری که هدف شخصی را از درون میپوساند) و کمبود محسنات.لاوی ۱۱ قانون شیطانی را نیز وضع کرد، که در حالی که نظام نامهای اخلاقی نیست، ولی راهنماییهای کلی برای زندگی شیطانپرستی را ارائه کردهاست: هرگز نظراتت را قبل از آنکه از تو بپرسند بازگو نکن. هرگز مشکلاتت را قبل از آنکه مطمئن شوی دیگران میخواهند آن را بشنوند بازگو نکن. وقتی مهمان کسی هستی، به او احترام بگذار و در غیر این صورت هرگز آنجا نرو. اگر مهمانت مزاحم تو است، با او بدون شفقت و با بیرحمی رفتار کن. هرگز قبل از آنکه علامتی از طرف مقابلت ندیدهای به او پیشنهاد نزدیکی جنسی نده. هرگز چیزی را که متعلق به تو نیست برندار، مگر آنکه داشتن آن برای کس دیگری سخت است و از تو میخواهد آن را بگیری. اگر از جادو بهطور موفقیت آمیزی برای کسب خواسته هاید استفاده کردهای قدرت آن را اعتراف کن. اگر پس از بدست آوردن خواستههایت قدرت جادو را نفی کنی، تمام آنچه بدست آوردی را از دست خواهی داد. هرگز از چیزی که نیازی نداری در معرض آن باشی، شکایت نکن. کودکان را آزار نده. حیوانات -غیر انسان- را آزار نده مگر آنکه مورد حمله قرار گرفتهای یا برای شکارشان. وقتی در سرزمینی آزاد قدم برمیداری، کسی را آزار نده، اگر کسی تو را مورد آزار قرار داد، از او بخواه که ادامه ندهد. اگر ادامه داد، نابودش کن.
احادیث شریف ما جنبش یمانی را به عنوان پرچم هدایت معرفی می کنند که همزمان با شورش سفیانی در شام، او هم در یمن قیام کرده و مردم را به حق و حقیقت دعوت می کند و اجابت دعوتش واجب است. پس از حرکت به سمت عراق و شام و ملاقاتش با سید خراسانی، در جنگ با سفیانی او را یاری می رساند. یمانی از فرزندان زیدبن علی بن الحسین (ع) است.از امام باقر (ع) روایت شده که فرمودند:خروج سفیانی و یمانی و سید خراسانی در یک سال و یک ماه و یک روز است که مانند دانه های تسبیح به دنبال هم می آیند و جنگ همه جانبه ای رخ می دهد. وای بر کسی که در مقابل آنها بایستد! در میان این پرچم ها هیچ کدام به اندازه پرچم یمانی بر حق نیست؛ چرا که شما را (به تبعیت از) امامتان دعوت می کند. پس از قیام یمانی خرید و فروش اسلحه برای مردم و به خصوص مسلمانان ممنوع می شود و هرگاه (یمانی) قیام کرد به سوی او حرکت کن و بشتاب که آن را پرچم هدایت خواهی یافت. احدی از مسلمانان اجازه ندارد با او مقابله کند و هر کس چنین کند، جهنمی است؛ چرا که یمانی به حق و صراط مستقیم دعوت می کند. در آن زمان اوضاع کلی جهان، در یک جنگ بزرگ فرهنگی تمدن ها خلاصه می شود که میدان این جنگ شام، فلسطین، عراق، ایران و حجاز است. در این معرکه دو دسته و دو سپاه در برابر یکدیگر به مبارزات ی - نظامی مشغولند و این دو دسته عبارتند از: یاوران حضرت مهدی (ع) و زمینه سازان قیام ایشان در یک سوی میدان و حرکت سفیانی و یاری رسانان غربی او و به تعبیر روایات رومیان و یهودیان در سوی دیگر میدان. هدف این جنگ بزرگ تمدن ها و کانون بحران های سال ظهور حضرت مهدی (ع) قدس است.با این حساب اینطور نیست که جنبش حضرت مهدی (ع) - که از مسجدالحرام و مکه مکرمه شروع می شود - اولین حرکتی باشد که هدفش رسیدن به مسجدالاقصی در فلسطین است، بلکه گل سرسبد و تاج سر تمام حرکت های امت اسلامی است که به سوی قدس در شتابند. در واقع باید ابتدای حرکت امت اسلام برای رهایی قدس را از ایران توسط سید خراسانی و از یمن توسط رهبر مسلمانشان یمانی دانست که البته روایات حرکت یمانی را هدایت جویانه و نماد هدایت توصیف می کنند الغیبة، نعمانی، ص ۱۷۱، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۳۲.